سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جستجو:
خانه
مدیریت
ایمیل من
شناسنامه
پارسی یار

مجموع بازدیدهای وبلاگ: 26012
تعداد بازدید امروز: 2
تعداد بازدید دیروز: 3
  • درباره وبلاگ


  • سید محمد حسن مخبر - صهبای شهود
    سید محمد حسن مخبر
    این وبلاگ منعکس کننده دروس حضرت استاد حجة الاسلام و المسلمین حاج مرتضی(سعید) جوادی آملی (حفظه الله) فرزند برومند و فاضل مفسر کبیر قرآن، حکیم متأله حضرت آیة الله جوادی آملی( ادام الله ظله العالی ) است که در حوزه علمیه قم افاده می گردد.
  • لوگوی من


  • مشاهده اوقات شرعی


  • اشتراک در وبلاگ


  •  
    سید محمد حسن مخبر - صهبای شهود
    دوستترا چندان دوست مدار مبادا که روزى دشمنت شود و دشمنت را چندان کینه مورز که بود روزى دوستت گردد . [نهج البلاغه]
  • خلاصه درس شواهد 2 نویسنده: سید محمد حسن مخبر پنج شنبه 86/2/6 ساعت 1:19 ع
  • اشراق الثالث: فی التقابل

    þ  تقابل که به معنی عدم امکان اجتماع دو امر در شیء واحد ، از جهت واحد است؛ از اقسام غیریّت و غیریت، خود از اقسام کثرت است .

    þ     تقابل اشکال مختلفی دارد : 1- تقابل سلب و ایجاد 2- تقابل تضایف 3- تقابل تضاد 4- تقابل ملکه و عدم ملکه.

    1)  تقابل سلب و ایجاب : این سنخ از تقابل نه تنها میان قضایا مانند زید قائم و لیس زید بقائم ، بلکه در میان مفردات مانند انسان و لا انسان نیز جریان دارد.

    -    اشکال : نقیض هر امری رفع همان امر است،حال اینکه قضیه موجبه،نقیض به معنی رفع قضیه سالبه نیست بلکه قضیه موجبه مصداق سلب سلب خود است نه رفع قضیه سالبه پس تعریف شما از وجود چنین تقابلی در قضایا غیر تامّ است.

    -    پاسخ : این اشکال بازگشتش به نزاع لفظی است چرا که تناقض از نسبی است که میان دو امر متناقض از هر طرف تکرار می شود به این معنی که قضیه سالبه واقعاً نقیض موجبه است و بالعکس؛خواه لفظ نقیض یا رفع بر وی اطلاق شود یا نیازی هم به تأویل لفظ (رفع) در تعریف نقیض نداریم چرا که لفظ مذکور اعم از رفع و مرفوع به رفع است زیرا مصدر هم به معنی اسم فاعل و هم به معنی اسم مفعول استعمال می شود.

    2)  تقابل تضایف: دو امر وجودی که تعقل یکی مستلزم تعقل دیگری باشد متضائفین نام دارند.نسبت میان این دو امر (اضافه)، و هر یک از طرفین را (مضاف) می نامند. مضاف حقیقی در چنین تقابلی نفس اضافه است(مانند علم) نه آنچه محمول علیه قرار میگیرد (مانند ذات متصّف به صفت علم)و نه مرکب از ذات و صفت (مانند عالم) که مضاف مشهوری نامیده میشود.

    3)  تقابل تضاد : نسبت بین متضادین است . بنا بر تعریف حکما متضادین دو امر وجودی اند که در موضوع واحد جمع نشوند و میان آنان نهایت مخالفت باشد. و بنا بر تعریف منطقی ها دو امری هستند که متعاقباً بر موضوع واحد وارد می شوند و اجتماع شان در آن موضوع واحد محال است .

    -    برخی از علما در تعریف تضاد به جای موضوع (محل) را اعتبار کرده اند و در نتیجه به دلیل عام بودن عنوان محل نسبت به موضوع تضاد را در میان صور عناصر که جوهری هستند نیز وارد دانسته اند .حقیقت این موضوع بعدا مورد بحث قرار میگیرد.

    4)  تقابل ملکه و عدم ملکه : ملکه در تعریف مشهور عبارت است از قدرت شیء بر امری که در خور اوست که واجد آن باشد مانند قدرت انسان و برخی حیوانات بر دیدن و عدم، عبارتست از انتفاء این قدرت  با بطلان استعداد و صلاحیت داشتن آن شأن در حالیکه داشتن اش در صلاحیت شیء است مانند نابینایی برای انسان و برخی حیوانات در حالی که صلاحیت دیدن داشته باشند.

    þ    نظر جناب صدرا (ره) در خصوص عدم حقیقی که مقابل ملکه حقیقی است: عدم حقیقی عبارتست از انتفای امری از چیزی که در آن چیز و یا در بعضی از مقومات آن مانند جنس و نوع، امکان وجود آن امر موجود باشد . همانند بی مویی برای کودک قبل از فرا رسیدن  زمان رویش مو ،نبودن محاسن (ریش) در صورت بانوان یا  نابینایی مادر زاد برای انسان که همه از اقسام تقابل ملکه و عدم ملکه محسوب میشود چرا که در این نحوه از اَعدام امکان وجود امر معدوم، شرط و معتبر است و امکان شیء مستلزم وجود ماده مستعد قبول آن است.

     


  • نظرات دیگران ( )
  • گزارش درس شواهد نویسنده: سید محمد حسن مخبر دوشنبه 86/2/3 ساعت 7:24 ص
  • اشراق ثانی : فی الواحد و الکثیر

    -    وحدت مساوق وجود است و معنی مساوقت آن است که دو مفهوم، مصداق واحدی داشته باشند که آن مفاهیم از یک حیث بر آن صدق کنند. بر این اساس هر وجودی که از قوّت بیشتری برخوردار باشد از وحدت قوی تری نیز بهره مند است.

    -        وحدت مفهومی بدیهی است که تعاریف ارائه شده از آن دوری یا شرح الاسمی خواهد بود .

    -        حمل هو هو، تجانس، تماثل، تشابه ، تساوی و تناسب از احوال وحدت است.

    -    وحدت یا حقیقیة است یا غیر حقیقیة و وحدت غیر حقیقیة آن است که اشیاء متعدد در امر واحدی ( که جهت و حدت آنها را تشکیل می دهد) اشتراک داشته باشند که آن امر واحد یا مقوّم آن اشیاء است مانند: حیثیتهای نوعی، جنسی و فصلی؛ یا عارض بر اشیاء است مانند ک کمّ و کیف و ... .

    -    اتحاد در نوع ( چون اتحاد زید و امر در انسانیت)را مماثلة، اتحاد در جنس ( چون اتحاد زید و اسب در حیوانیت) را مجانسة ،اتحاد در کیف ( چون اتحاد قند و خرما در شیرینی) را مشابهة ، اتحاد در کمّ ( چون اتحاد زید و درخت در طول قامت) را مساواة، اتحاد در وضع (چون اتحاد مدرسه فیضیه و حرم مطهر حضرت معصومه(س) در واقع شدن در شهر قم) را مطابقة ، و اتحاد در اضافه ( چون اتحاد مادر و پدر در انتساب فرزندشان به آنان) را مناسبة گویند.

    -    در هر اتحادی شوب (همراهی) کثرت و در هر اتحادی شوب وحدت ، وجود دارد.نکته اساسی آن است که در غیر واجب تعالی شوب کثرت حقیقی و وجودی است اما در واجب تعالی کثرات مفهومی و اعتباری اند .

    -    جهت وحدت در اشیاء به یک وحدت حقیقی شخصی ( به معنی فردی و عددی) باز می گردد که در این صورت اختلاف میان وحدات تنها به شدت و ضعف وحدت آن موجود است و قوی ترین شکل وحدت در موجودی است که هیچ گونه کثرتی در او راه نمی یابد.

    -    در موجودی که کثرت یافت می شود وحدت یا نوعی است یا جنسی و از دیگر سوی واحد یا بالعدد است یا بالشخص . آن گاه شیء واحد یا در خارج انقسام پذیر است یا نه و اگر هست وحدتش یا اتصالی است مانند خط یا ترکیبی است مانند معجون.

    -    آنجا که واحد انقسام پذیر نیست یا ذی وضع است مانند نقطه یا همانند عقل و نفس، مفارق بوده و ذی وضع نیستند.

    -    شرافت هر موجودی به غلبه وحدت در آن موجود است گر چه هیچ موجودی از نوعی وحدت خالی نیست همانند مجموعه اعداد 1 تا 10 که برای خود وحدتی دارد ( یک ده تایی است ) و در برابر غیر خویش کثرت دارد.

    -    هر چه موجود از کثرت و شوب آن دورتر باشد جهت وحدت در او قوی تر است و هر چه به کثرت و شوب آن نزدیک تر باشد جهت وحدت در آن ضعیف تر خواهد بود.

    -    آنچه به حق شایسته وحدت است، واحد حقیقی است و احقّ اقسام واحد حقیقی به وصف وحدت آن است که به هیچ روی انقسام نپذیرد حتّی تقسیم ذهنی و عقلی .پس از این مرتبه آنکه در کمّ خود هیچ نحوه انقسام نپذیرد ولو انقسام بالقوه و واحد بالاتصال و واحد بالاجتماع طبیعی نیز در مراتب بعدی قرار دارند.

    -    وصف وحدت برای واحد عددی شایسته تر است تا واحد نوعی چرا که موطن واحد نوعی ذهن است نه خارج ، نیز واحد نوعی بر واحد جنسی برتری دارد چرا که واحد جنسی از ابهام شدیدتری برخوردار است و نیز نباید غافل شد که واحد نوعی و جنسی با وحدت بالنوع و بالجنس متفاوت است .به عنوان مثال انسان یک واحد نوعی است اما زید و عمرو در انسانیت واحد بالنوع اند. 


  • نظرات دیگران ( )
  • خلاصه درسهای روز یک شنبه 26/1/86 نویسنده: سید محمد حسن مخبر یکشنبه 86/1/26 ساعت 4:11 ع
  • شواهد الربوبیه ، یکشنبه 26/1/86 :

    در دروس قبلی اشکال وارد شده بر تقدم و تأخر زمانی عنوان شد که خلاصه اشکال بدین صورت بود: ما در هر تقدم و تأخری نیازمند ( معیت ) هستیم که ملاک مشترک میان متقدم و متأخر باشد و در تقدم و تأخر زمانی چون معیت در اجزاء زمان متصور نیست تقدم و تأخر نخواهیم داشت.

    حکما در پاسخ، معیت اجزاء زمان در ذهن را مطرح نمودند و آن را ملاک صحت تقدم و تأخر زمانی دانستند. اشکالی که بر جواب حکما وارد می شود آن است که متضایفین وجوداً و عدماً متکافئند و بنا بر همین اصل چون ما تقدم و تأخر را در خارج داریم معیت اجزاء زمان را نیز باید در خارج داشته باشیم و معیت ذهنی کفایت نمی کند.

    جناب صدرا (رض) ضمن پذیرش اشکال وارده بر پاسخ حکما مسئله معیت را با این بیانی پاسخ می دهند که اجمال آن چنین است: معیت کل شیء بحسبه، از آنجا که زمان یک امر واحد ذاتاً متجدد و متقضی است و نحوه وجودش سیلانی است،همین آمد و شد پیاپی اجزاء زمان که در بستر حقیقت واحد زمان شکل میگیرد نحوه معیّت را در تقدم و تأخر زمانی تأمین می کند.

    حکمة مشرقیة:

    دو نحوه تقدم و تأخر را جناب صدرا (رض) به عنوان ابتکار مبتنی بر مبانی حکمت متعالیه طرح می فرمایند که عبارتند از : 1- تقدم و تأخر بالحق 2- تقدم و تأخر بالحقیقة و المجاز .

    تقدم بالحقیقة : تقدم موجود حقیقی از آن جهت که حقیقی است بر موجود تبعی تقدم بالحقیقة است همانند تقدم وجود بر ماهیت که تقدم وجود بالحقیقة و تأخر ماهیت بالمجاز است آنچنان که مبنای نهایی حکمت متعالیة درباره اصالت وجود و  اعتباریت ماهیت بر آن استوار است.یا همانند تقدم بالحقیقة ذی ظّل در برابر تأخر بالمجاز ظّل.

    تقدم بالحق: آن هنگام که رابطه جعل و علّیت وجودی را به تشئّن باز گردانیم ، نه وجودات متکثر وابسته به یکدیگر بلکه حقیقت واحد شخصیی را درخواهیم یافت که در عین واحد بودن دارای تطورات و مظاهر است . به دیگر سخن اگر حق مخلوق به ( فیض مقدس یا نفس رحمانی ) را به اعتبار تجلّی و تنزّل در مراتب شئونش در نظر بگیریم که همین مراتب شئون بنفسه تأمین کننده نحوه هستی وجودات اشیاء است آنگاه تقدم و تأخری که در این واحد شخصی دریافت میشود تنها به نفس همان واحد شخصی حق است نه چیز دیگری آنگاه شأن متقدم را واجد تقدم بالحق و شأن متأخر را متأخر بالحق می خوانیم .

    نکات مهم:

    1-  منظور از حق در تقدم بالحق نه ذات خدای سبحان بلکه حق مخلوق به یا همان فیض مقدس و نفس رحمانی است چرا که ذات بسیط الحقیقة از هر گونه تطور و تشکیک منزه است .

    2-  عنوان ( واحد شخصی ) یک مشترک لفظی است که در مقامهای مختلف استعمال می گردد.به عنوان مثال واحد شخصی در باره بسیط الحقیقة ناظر به بساطت و تنزه از هر گونه ترکیب و تطور است اما در باره نفس رحمانی بدان معنی نیست بلکه به این معنی است که آن فیض مقدس ،یک حقیقت اتصالی یک پارچه است که در عین یکی بودن ، در بستر خود تطور ، تشکیک و اختلاف مرتبه در ظهور را می پذیرد.  

    حکمت الاشراق ،یکشنبه 26/1/86 :

    تعریف تناسخ : تناسخ بدان معناست که نفوس انسانهای شقی بعد از مرگ به اجساد حیوانی که متناسب با اخلاق و اعمالشان بوده است منتقل می گردد.به معتقدین چنین باوری ( تناسخیه ) گفته میشود.

    اگر مبنای تناسخیه جرمانی بودن و منطبع بودن نفس انسانی و و در عین حال انتقال یافتن از کالبدی به کالبد دیگر باشد این سخن باطل خواهد بود چرا که انتقال صور و اعراض از مکانی به مکان دیگر محال است و اگر معتقد به تجرد نفس باشند و مع ذالک نفس را همواره منتقل از بدنی به بدن دیگر بدانند بدون اینکه به کمال نورانی و تجردی خود که الحاق به عالم انوار است  راه یابند این نیز سخنی ناروا است چرا که اقتضای عنایت الاهیه وصول هر مستحق کمالی به کمال لایق خویش است و کمال نفس در مرتبه علمی رسیدن به مرتبه به عقل مستفاد و در مرتبه عملی تخلیه از رذایل اخلاق و تحلیّه به فضائل آن است که در این دور مکرر ازلاً و ابداً حاصل نخواهد شد .

    دیدگاه حکما در خصوص نفوس سُعدا که صاحب نفوس کامله اند آن است که اینان بعد از مفارقت از بدن به عالم پاکان بار یافته و متبهج خواهند بود اما درباره نفوس غیر کاملین مجموعه حکما به دو گروه تقسیم میشوند:

    1-  منکرین تناسخ که می گویند:تمام نفوس به تجرد می رسند اما اگر نفوس غیر کاملین در نقص خویش مقصر بوده اند تا ابدا در تیرگی جهل و حجاب های اخلاق رذیله معذب خواهند بود و اگر قاصر بوده اند پس از چندی عذاب از آنان برطرف خواهد شد.

    2-  قائلین به تناسخ که می گویند: تمامی ارواح به تجرد نمی رسند بلکه اشقیا به بدنی دیگر منتقل می شوند، اما در کیفیت انتقال در میان این عده از حکما نیز اختلافاتی موجود است.

    گروهی تنها انتقال نفس انسانی به بدن انسانی( نسخ ) را جایز می دانند .

    گروهی انتقال نفس انسانی به بدن حیوانی ( مسخ ) را نیز جایز می شمارند .

    گروهی انتقال نفس انسانی را به بدن نباتی ( فسخ ) و گروهی دیگر این انتقال را تا به کالبد جمادی ( رسخ ) جایز می شمارند .

    و پیروان اندیشه اخوان الصفا همه انواع انتقال را جایز می دانند.

     

     

     


  • نظرات دیگران ( )
  • آغازی با نام و یاد خدا نویسنده: سید محمد حسن مخبر شنبه 86/1/25 ساعت 4:2 ع
  •  

    تصویر استاد

     الهی ، آنچه با نام و یاد تو آغاز شود بی ثمر نیست و آنچه برای تو شکل گیرد فنا پذیر نخواهد بود . پس با نام و یاد مقّدست آغاز  و عاشقانه ترنم ساز می کنیم :

    بسم الله و بالله و فی سبیل الله

    دوستان محترم :

    خوشنودیم که به اطلاع برسانیم، با پیشنهاد شاگردان و موافقت استاد معزز ، این وبلاگ که اکنون در منظر شماست افتتاح گردیده تا ضمن اطلاع رسانی در خصوص کلاسهای درس معظم له،خلاصه کوتاهی از دروس تدریس شده و سایر اطلاعات مرتبط با آن در اختیار پژوهندگان حکمت اسلامی و سایر علاقه مندان قرار گیرد .

    بر آنیم تا با توفیق الهی این روند را گسترش دهیم و در این راه لطف بیدریغ استاد معظم را فیض خدای سبحان بر خویش دانسته به قدرت و توفیق بی پایان ذات اقدسش توکل می کنیم .

    هم اکنون کلاسهای معظم له به شرح ذیل برگزار می گردد:

    1-  کتاب شریف ( الشواهد الربوبیّه ) مبحث تحقیق عرشی در شاهد چهارم از مشهد اول . از ساعت 9 تا 10 صبح.

    2-  کتاب شریف ( حکمة الاشراق ) آغاز المقالة الخامسة (آخرین مقاله از بخش حکمت) فصل اول فی بیان التناسخ. از ساعت 10 تا 11 صبح .

    انشاء الله روند پیشرفت دروس مذکور را هر دو روز یکبار به اطلاع شما عزیزان خواهیم رساند .  

     


  • نظرات دیگران ( )
  • <      1   2   3      
  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ