سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جستجو:
خانه
مدیریت
ایمیل من
شناسنامه
پارسی یار

مجموع بازدیدهای وبلاگ: 25991
تعداد بازدید امروز: 2
تعداد بازدید دیروز: 3
  • درباره وبلاگ


  • سال تحصیلی 86- 85 - صهبای شهود
    سید محمد حسن مخبر
    این وبلاگ منعکس کننده دروس حضرت استاد حجة الاسلام و المسلمین حاج مرتضی(سعید) جوادی آملی (حفظه الله) فرزند برومند و فاضل مفسر کبیر قرآن، حکیم متأله حضرت آیة الله جوادی آملی( ادام الله ظله العالی ) است که در حوزه علمیه قم افاده می گردد.
  • لوگوی من


  • مشاهده اوقات شرعی


  • اشتراک در وبلاگ


  •  
    سال تحصیلی 86- 85 - صهبای شهود
    علم را با عمل همراه باید ساخت ، و آن که آموخت به کار بایدش پرداخت ، و علم عمل را خواند اگر پاسخ داد ، و گرنه روى از او بگرداند . [نهج البلاغه]
  • خلاصه درس شواهد 7 (قسمت اول) نویسنده: سید محمد حسن مخبر یکشنبه 86/2/23 ساعت 8:44 ص
  • اشراق چهارم : مبحث علت و معلول

    à    وجود به علت و معلول منقسم می شود و علت نیز به تامّه و ناقصه .

    à علت تامّه آن موجودی است که وجود شیء دیگر متوقف بر وجود اوست و با معدوم شدن آن یا معدوم شدن جزئی از اجزا یا شرطی از شروط اش ، شیء معلول منعدم می گردد. بنا بر این علت تامّه همان است که شیء معلول بواسطه آن به مرحله وجوب می رسد و موجود می شود و معلول همان شیء متوقف بر وجود علت است .

    à علت تامّه یا بسیط است یا مرکب و علت تامّه مرکب آن گاه علت تامّه است که کلیّه اجزاء و شرایط در او جمع باشند به نحوی که با فقدان جزئی یا شرطی از آن، علت تامّه نیز منعدم می گردد.

    à اشکال : اگر با فقدان یک جزء از علت تامّه معلول ، معدوم شود پس در حقیقت هر جزء علت تامّه ، علت تامّه فقدان معلول واحد است بنا بر این ما علل متعدد متوارد بر یک معلول واحد خواهیم داشت در حالی که توارد علل متعدد مستقله بر معلول واحد محال است.

    à پاسخ: این اشکال در حوزه علت تامّه مرکب وارد می شود و دانسته شد همانگونه که موجودیت معلول، متوقف بر علت تامّه و مأخوذ از وجود او است علت عدم معلول نیز فقدان علت تامّه است که یک امر واحد است پس توارد علل متعدد مستقل بر معلول واحد لازم نمی آید.

    à برای علت تعریف عام تری نیز وجود دارد که هر دو علت تامه و ناقصه را در بر می گیرد و آن این که : علت چیزی است که در وجود معلول مدخلیت داشته باشد و وجود معلول بدون وجود او ممتنع باشد هر چند موجودیت معلول با وجود آن، واجب و ضروری نباشد.

    à علت با این تعریف شامل چهار چیز است : علل فاعلی و غائی که دو علت وجود معلول اند و علل صوری و مادّی که علل قوام و تقرر ماهیت آن هستند. علت فاعلی آن است به سبب او، معلول موجود می شود و علت غائی آن است وجود معلول برای او و به خاطر اوست. غایت به لحاظ مقام اثبات، علت فاعلیّت فاعل و به لحاظ مقام ثبوت معلول اوست .پس غایت بوجهی غایت است و بوجهی علت غائی .  

    à مرحوم صدرا در این استدلال بر اساس جمهور مشی فرموده و الا بر اساس حکمت متعالیه غایت بودن غایت نیز به وجود علمی او باز می گردد نه به ماهیتش.

    à وجود علمی غایت در نفس فاعل است بنا بر این ، وجود عینی غایت نیز باید به خود فاعل برگردد.مانند نوشیدن آب که سیراب شدن حاصل از غایت به خود نوشنده و فاعل فعل باز گشت می کند .

    ادامه دارد ...

     

     


  • نظرات دیگران ( )
  • خلاصه درس شواهد 6 نویسنده: سید محمد حسن مخبر یکشنبه 86/2/16 ساعت 12:28 ع
  • شک و تحقیق: (فی التقابل التضاد )

    à شک: چون میان مقولات تضاد وجود ندارد ( با اینکه امکان اجتماع تمام یا اکثر آنها در موضوع واحد و آن واحد وجود دارد ) و از سوی دیگر مجرد اشتراک دو امر در جنس بعید برای امتناع اجتماع آنها در موضوع واحد کافی نیست ( مانند دو کیفیت طعم و رنگ که در موضوع واحدی مانند خرما جمع شده اند ) پس ناچار متضادین باید تحت جنس قریب مندرج باشند و تضاد میان دو امر مندرج در جنس قریب ممکن نیست مگر بواسطه فصل در نتیجه دو امر متضاد بالذات همان دو فصل اند و از آنجا که جنس عارض بر فصل است دو فصل متضاد فاقد شرط تضاد یعنی اجتماع در تحت جنس قریب اند از سوی دیگر فصول توارد متعاقب بر موضوع واحد ندارند و بدین سان شرط دیگری نیز که در حصول تضاد لحاظ شده است در فصول منتفی است .

    تحقیق و پاسخ شک :

    à  جنس و فصل در وجود متحد و در خارج عین نوع اند پس صفات خارجیه فصول، در حقیقت صفات انواع اند و تنها در تحلیل عقلی فصول منشاء تضاد شناخته می شوند.

    à تضاد از احکام و اوصاف خارجی است نه ذهنی. بنا بر این نوع متحصل خارجی به لحاظ خارجیت اش، اولا و بالذات به آن متصف می شود و بر اساس اتحاد فصول و اجناس در نوع خارجی متحصل حکم احد متحدین به دیگری سرایت می کند .

    à تعاقب و توارد بر موضوع واحد نیز صفت نوع خارجی است زیرا حلول بر موضوع نحوی از وجود است پس هر یک از نوع و فصل در صفات خارجیه به صفات یکدیگر بالذات متصف می شوند و در صفات اعتباری بالعرض.

    à تقابل فرع غیریّت است و غیریّت فرع بر کثرت و کثرت فرع بر وجود است و خارجیت عین وجود است پس تقابل را نه در فضای ذهن و ماهیت ، که باید در وجود جستجو کرد .

    à همواره جنس و فصل در تحقق متحد اند چرا که جنس مبهم است و مبهم در حالت ابهام محقق نمی شود و آنچه جنس را از حالت ابهام خارج می کند فصل است پس جنس بدون فصل محقق نمی شود و از سوی دیگر فصل همواره موضوع و محل می خواهد و بدون آن متحصل نمی گردد بنا بر این نه جنس بدون فصل و نه فصل بدون جنس محقق و موجود نمی گردند.


  • نظرات دیگران ( )
  • خلاصه درس شواهد 5 نویسنده: سید محمد حسن مخبر شنبه 86/2/8 ساعت 1:17 ص
  • حکمة اخری مشرقیة : (تشابه وحدت و وجود)

    þ  وجود حقیقی در هر شیء نمونه و مثالی و به تعبیر دیگر آیتی دارد که در اعداد، 1 ( بر فرض واحد ریاضی بودن) ، در حروف الف و در خطوط نقطه، نمونه، مثال و آیت آن است.

    þ  همان رابطه که میان وحدت 1 با اعداد هست را می توان میان خدا که وجود حقیقی است با غیر خدا مشاهده کرد.

    þ  رابطه واحد را با عدد چنین می توان توصیف نمود : عدد جز تکرار واحد و تجلی مکرر او نیست و هیچ نحوه هویت مستقل ندارد و واحد نیز نه عدد که عدد ساز است و اصل هر عدد محسوب میشود به نوعی که اگر از هر عدد به مقدار تکرار واحد کم کنید چیزی از عدد نمی ماند که بخواهد هویت آن عدد را تشکیل دهد.

    þ  واحد اصل است و عدد تکرار یا به تعبیر دقیق تر ظهور مکرر اوست. بنا بر این، ظهور شیء ، بوجهٍ چیزی جز خود آن شیء نیست و در عین حال بوجهٍ غیر از خود آن شیء است چرا که شیء مُظهر، هویتی مطلق و مستقل دارد بر خلاف ظهورش که هیچ هویتی سوای آینه مُظهر خویش ندارد.

    þ  هر عدد محدود به حدود خود است به نوعی که مثلا از 5 نمیشود واحدی کم کرد و یا واحدی بر آن افزود، چرا که در هر صورت عدد 5 را نخواهیم داشت .اگر کم کنیم مرتبه عدد 4 و اگر بیفزایم مرتبه عدد 6 خواهد بود.

    þ  واحد هیچ یک از حدود اعداد را ندارد. مطلق و بی حد است و در عین اینکه می تواند بی نهایت تکرار شود ، همچنان بر وجه واحدیت خود باقی است . هویتی مستقل دارد چرا که نیازی به هیچ یک از اعداد ندارد . هیچ مرتبه ای از مراتب اعداد مقوم وجودی او نیستند اما او مقوم هویت همه اعداد است.گویا واحد در همه مراتب درخشید و جلوه کرد ولی رنگ هیچ مرتبه ای را نگرفت.

    þ  این رابطه مثالی است از رابطه خداوند متعال با غیر خود که او ظاهر بالذات است و ما سوی الله ظهور او هستند و می دانیم که شیء مَظهر نماینده کمال مُظهر خویش است و از خود هیچ هویت مستقلی ندارد چرا که تمام هویت او را حیثیت آینه گونی او نسبت به مُظهر خویش تأمین می کند.

    þ  ما سوی الله ملکه و امکان ارائه کمالات وجود حقیقی را داراست و هویت حقیقی آن همین نمود مَظهری اوست اما این شأن ( نمود بودن ) ما سوی الله حقیقی است نه مانند سراب که نمودش هم مجاز است .

    v  از دوست گرامی و فاضل ارجمند حجة الاسلام قربانی به خاطر تهیه این گزارش تشکر می کنیم . (با اندکی تصرف و ویرایش نقل گردید.)

     


  • نظرات دیگران ( )
  • خلاصه درس شواهد 4 نویسنده: سید محمد حسن مخبر شنبه 86/2/8 ساعت 1:16 ص
  • بحث و تحصیل:

    þ  اشکال: مرحوم شیخ الرئیس در شفا گفته اند: " کثیر از جهت کثرتش موجود است و هیچ کثیری از جهت کثرتش واحد نیست در نتیجه هر موجودی واحد نیست . در این صورت وحدت با وجود مغایر است نه مساوق با آن.البته از آنجا که هر کثیری در عین کثرت از نوعی وحدت نیز برخوردار است که همه را بر آن جهت وحدت جمع می کند (همانند وحدتی که در یک واحد ده تایی از اعداد عارض می شود) بر این کثیر نیز وحدت و خصوصیتی عارض میشود اما نه به این شکل که کثرت عارض بر همان چیزی شود که وحدت عارض بر آن می شود چرا که مستلزم اجتماع متقابلین در موضوع واحد است."

    þ  پاسخ جناب صدرا (ره): اگر منظور از ( کثیر به ما هو کثیر ) همان معناست که در مباحث ماهیت مورد نظر است و وصف ماهیت به شمار می آید تا بواسطه آن میان مقومات ماهیت و غیر آن امتیاز داده شود می گویم بنا بر این صغرای قیاس باطل است چرا که کثیر به این معنی نه موجود است نه معدوم بلکه فقط مفهوم کثرت می دهد و از عنوان موجود بودن یا معدوم بودن خالی است چرا که ماهیت است و ماهیت من حیث هی لیست الاّ هی ،و اگر مقصود از این لفظ در صغرای قیاس، شیء کثیر من حیث هو کثیر است که موجود و خارجی است فرموده شیخ صحیح خواهد بود.

    þ   آنگاه کبرای قیاس ممنوع خواهد بود چرا که کثیر خارجی جهت وحدتی نیز دارد ( گر چه این وحدت ، وحدت در برابر کثرت نیست چرا که چنین وحدتی در هیچ موردی با کثرت قابل جمع نیست ) .

    þ  نمی گویم وحدت ، عارض بر کثرت شده تا کثرت عارض بر موضوع و وحدت عارض بر کثرت باشد تا در نتیجه موضوع کثرت و وحدت متغایر باشد مانند ده که عارض بر جسمی شده و آنگاه وحدت ( یک ده تایی ) عارض بر آن می شود.

    þ  مسئله را این گونه طرح می کنیم که بر مبنای مساوقت وحدت و وجود، وحدت همانند وجود دارای اقسامی است و هر وحدت خاصی در برابر کثرت خاصی قرار می گیرد.آنچه در برابر کثرت مطلقه است وحدت مطلقه است همانگونه که در برابر وجود ذهنی و خارجی عدمی خاص وجود دارد و عدم مطلق در برابر وجود مطلق است. بنا بر این هر موجودی نحوه وحدتی دارد که کثرت مقابل این نحو وحدت با آن موجود نخواهد بود.

    þ  موضوع کثرت، وجودی غیر از وجود آحاد ندارد مگر به اعتبار عقل آنگاه که بخواهد آنها را در جهت وحدتی جمع کند (مانند گروه ده نفری انسانها) همانطور که عقل می تواند آنها را موجود لحاظ کند همانطور هم می تواند آنان را در جهتی واحد لحاظ کند .

    حکمة عرشیة:

    þ  وحدت چون اعراض که تابع و لاحق بر شیء اند نیست نیز وحدت جواهر مانند وجود جواهر بوده خارجاً زائد بر ذات جواهر نیست بلکه زیادتی و عروض وحدت بر اشیاء، تنها ذهنی و در مقام تصور است .

    þ    احقّ به تحقیق آن است که وحدت مانند وجود از مقومات وجود خارجی و مقدم بر اوست .

    þ  ماهیت اگر بالذات و من حیث هی هی در نظر گرفته شود خالی از وحدت نخواهد بود اما عقل می تواند نخست آن را از همه اقسام وحدت تجرید کند آن گاه به لزوم وحدت برای ماهیت و عروض آن بر ماهیت حکم کند.

    þ    شدت شباهت حال وحدت و وجود از این بیان روشن شد.

    þ  کلام نهایی آن است که وحدت و وجود هر دو در واقع و حقیقت یکی و متحدند اما در مقام مفهوم و تصور مختلف و متغایر هستند.


  • نظرات دیگران ( )
  • خلاصه درس شواهد 3 نویسنده: سید محمد حسن مخبر شنبه 86/2/8 ساعت 1:13 ص
  • حکمة عرشیة ( در بیان رابطه وحدت با ماهیت )

    þ  از آنجا که وحدت مسـاوق وجود اسـت، از مقومات هیچ ماهیتی از  ماهیات محسوب نمی گردد.

    þ  مقصود از عنوان ماهیت ، ماهیت در برابر انیّت اشیاء است چرا که وحدت در نزد حکمت متعالیه مساوق وجود است و وجود زائد بر ماهیت و از عوارض آن است

    þ  اگر ماهیت را من حیث هو هو در نظر گیریم در می یابیم که عنوان وحدت در ذات هیچ ماهیتی اخذ نشده است و بنا بر این نمی تواند از ذاتیات هیچ ماهیتی باشد و چون ذاتی هیچ ماهیتی نیست ، مقوم  هیچ ماهیتی نیز نخواهد بود .

    þ  هر چه در حکمت متعالیه در خصوص عروض ماهیت برای وجود گفته شده و احکامی که برای آن اثبات شده به همان نحو بر وحدة نیز صادق است . (توجه کنید به این که زیادتی وجود بر ماهیت از باب عکس الحمل است و در حقیقت این ماهیت است که از حد وجود واحد شیء انتزاع می گردد و وجود بالعرض و المجاز بر او حمل می گردد).

    þ  درک کیفیت این عروض و حمل نیازمند تلطیف نفس و تأمل در براهین اصالت وجود و اعتباریت ماهیت بر مبنای نهایی حکمت متعالیه است.


  • نظرات دیگران ( )
  •    1   2      >
  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ